زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

واکسنای فرشته ی من

مامان جان از وقتی پا به دنیای من و بابایی گذاشتی همه ی زندگیمون شدی طوریکه همش توجهمون به این بود که ثنا چی می خواد ؟چرا گریه میکنه.....یه روزایی انقدر گریه میکردی که واقعا عاجز میشدم که باید چکار کنم ...کوچولو بودی و فقط با گریه نشون میدادی که یه مشکلی داری ........البته واقعا نی نی آرومی بودی ولی وقتی گریه میکردی دیگه آروم کردنت خیلی طول میکشید وقتی اینجور میشدی فوری زنگ میزدم به بابا محمدت که بیاد و ببریمت دکتر ..........گاهی وقتی اونجور ناآروم میشدی تا بابایی میومد به محض اینکه میرفتی بغل بابا فورا ساکت میشدی و آروم.......منم میشستم به گریه کردن.......آخه خیلی سخت بود .........ولی شیرین و لذت بخش. هنوزم بعد از من فقط پیش بابا آروم م...
3 مرداد 1391